عنوان نوشته مورد نظر

مسیر پیمایش / نجمه جمشیدی

آنچه می خوانید...

روایت مسیر سبز تناسب‌اندام من

حالا که به آن روزها فکر می‌کنم می‌بینم که واقعا تو دردسر بزرگی افتاده بودم

حتی خودم متوجه نشده بودم که چطور این بلا سرم اومده بود روزی که روی ترازو رفتم و عدد ۲۰۰/۷۰ رو دیده بودم(برای من ۴۹ کیلویی) برام غیر قابل باور بود تا همین چند سال پیش بود که در تمام لباس فروشی‌ها دنبال کوچک‌ترین سایز لباس و کفش می‌گشتم، هر چقدر که میگذشت حالم بدتر میشد و تقریبا از همه‌ی مهمونی‌ها فراری شده بودم، رو آورده بودم به پوشیدن لباس‌های مشکی و اکثرا گشاد هیچ ‌کدام از لباس‌های قدیمم تنم نمیرفت و با هر کسی که روبرو میشدم اولین چیزی که می‌شنیدم: هییییییییییییییی چقدر چاق شدی؟؟؟

حال‌ِ بدم هر روز بد و بدتر میشد بداخلاق و زود رنج شده ‌بودم. اعتماد به نفسم به شدت پایین اومده بود و انگیزه انجام هیچ کاری رو نداشتم الان میفهمم که همین حال بدم باعث شد تا در نهایت وزن ۷۶ کیلو رو تجربه کنم (بعضی‌ها وقتی به اینجای داستان میرسن میگن خوشبحالت ۷۶ کیلو وزن آرزوهای من هست که بهش برسم… بله برای بعضی‌هاتون این وزن آرزو و ایده‌آل هست اما اینو بدونید که مهم عددی نیست که ترازو نشون میده مهم اون احساس یأس و ناامیدی که داری تجربه میکنی… مهم اون احساس ناتوانی و نتونستنی هست که داری تجربه میکنی وگرنه این خیلی طبیعیه که هر کسی نسبت به قد و استخوان بندیش یه عدد وزنی براش مناسب باشه برای منی که همیشه در وزن ۴۸-۴۹ کیلو بودم ۷۶ عدد خیلی بزرگی بود

من  نجمه جمشیدی که معتقد بودم هر کاری رو که بخوام میتونم انجام بدم، ادعا میکردم که هیچ کاری نیست که من اراده کنم و انجامش ندهم…. تو این موضوع کم آورده بودم و حالا متوجه شده بودم این موضوع که در گذشته به نظرم موضوع مهمی هم نبود تمام ابعاد زندگی‌ام رو تحت شعاع قرارداده، حتی از ارتباط با همکاران قدیمی طفره میرفتم و هر قراری رو کنسل میکردم، کسل‌تر و بی انگیزه‌تر از اونی شده بودم که بتونم ارتباطاتم رو حفظ کنم…

اون اوایل که چند کیلویی وزن اضافه کرده بودم با دو هفته رژیم کانادایی فقط تونسته بودم ۲ کیلو از وزنم رو کم کنم و اینقدر بهم سخت گذشته بود که توانایی تجربه‌ی دوباره‌ش برایم ممکن نبود…

کم کم ارتباطاتم ضعیف و ضعیف‌تر میشد، تا اینکه به جشن تولدی دعوت شدم گشادترین لباسی که از گذشته داشتم بعد از پوشیدن گن بسیار تنگی که به نظرم کاملا جمع و جورم کرده بود لباسم رو قبل از مهمانی پرو کردم که خیالم راحت باشد همه چیز مرتب است و جلوی آینه ایستادم، خوب به نظر میرسید (البته از نظر خودم که چشمانم دیگر به اندام چاقم عادت کرده بود) به محل جشن رسیدیم وارد شدم و نشستم اون زمان بود که متوجه شدم حتما زمان پرو لباس باید حالت نشسته رو هم امتحان میکردم، لباس در تنم در حال انفجار بود شاید کسی اصلا حواسش هم به من نبود اما من از احساس شرم و ناراحتی نمی‌توانستم سرم را بالا بگیرم حالم بد بود هیچ وقت تا اون روز همچین احساس بدی رو نسبت به خودم تجربه نکرده بودم احساس میکردم تمام دنیا دور سرم میچرخد وقتی میشنیدم که اوه اوه چقدر چاق شدی؟؟؟ حالم بد و بدتر میشد ، چند نفری هم ازم سوال کردن که بارداری؟؟

بغض راه گلویم را بسته بود زودتر از همه مهمونی رو ترک کردیم!

تمام آن شب و شب‌های بعد به راه‌های زیادی برای لاغرشدن فکر کردم  صبح بیدار میشدم هیچ چیز نمی‌خوردم تا غروب که به گرسنگی شدید و معده درد می‌افتادم و بعد ولع خوردن که سیری در کارش نبود از شدت معده درد هر چی که دم دستم بود میخوردم و بعد هم احساس عذاب وجدان از آن همه خوردن دوباره تصمیم میگرفتم و با خودم می‌گفتم فردا صبح که بیدار شدم میروم سبزیجات میخرم و بخارپز میکنم و فقط غذاهای آبپز میخورم چون میدانستم معده درد ناشی از نخوردن غذا توانم را میگیرد اما صبح که بیدار میشدم بی‌رمغ تر و بی‌حوصله تر از اونی بودم که بیرون بروم از طرفی افراط در خوردن‌های شبانه باعث میشد صبح هم کسل باشم هم هنوز احساس سیری داشته باشم بخاطر همین خرید رو به تعویق می‌انداختم و دوباره روز از نو روزی از نو…

یک روز یادم هست که یکی از دوستانم یک پست در تلگرام برایم ارسال کرده بود که وقتی روی آدرسش کلیک میکردی به یک ربات وصل میشدی و یک سری سوالات رو باید در مورد اون شخص ارسال کننده پاسخ میدادی… بعد از پاسخ حالا اون ربات ازت می‌پرسید که دوست داری دوستان تو هم به این سوالات در مورد تو پاسخ بدهند که میتونستی یک پیام آماده شده توسط ربات رو برای دوستانت ارسال کنی من هم برای چند نفری ارسال کردم و کار ربات هم اینطوری بود که هر شخصی هم که به سوالات جواب میداد اون جواب‌ها برای من ارسال میشد یکی از اون اشخاص که بنده خدا هم اتفاقا یکی از افراد نزدیک من بود نمیدونست جوابها برای من ارسال میشه و ممکنه که من از این حرفش ناراحت بشم، در جواب این سوال که چه درخواستی از من دارید نوشته بود تورو خدا چاق نشو داری مثل فلانی میشی، حالا این فلانی کی بود یه بنده خدایی که از چاقی حتی تو انجام کارهای روزانه‌ش هم مونده بود…

اشک از چشمانم جاری شد از خدا خواستم که راهی رو بهم نشون بده چون توان رژیم گرفتن رو در خودم نمیدیدم تصور عصبی شدن‌ها و ضعفی که کشیده بودم برام غیرقابل تکرار شدن بود و اینکه به دلیل رژیمی که گرفته بودم حسابی به معده‌م آسیب رسونده بودم اما موضوع مهم‌تر این بود که خودم رو در برابر رژیم گرفتن خیلی ناتوان میدیدم دست لرزه‌ها و معده دردها و عصبی شدن‌ها و بیحال و کرخت شدن‌ها همه از عوارض رژیم بود که اجازه نمیداد رو روال عادی زندگی باشم. این همه دردسر فقط برای ۲ کیلو که به محض رها کردن هم ۱۰ها برابر جایگزینش شده بود.

میدونستم که رژیم گرفتن راه رسیدن به تناسب اندام نیست و از طرفی هم ورزش رو هم تجربه کرده بودم برای مدت ۴- ۵ ماه روزی یک ساعت دویده بودم که نتیجه‌اش این بود که تو اون ۴-۵ ماه فقط وزنم ثابت مونده بود و به محض اینکه به سرمای هوا رسیدیم و برف و بارون، دویدن رو هم رها کرده بودم و خب طبیعیه که وقتی ورزش رو رها کنی باز هم چاق میشی بلکه بیشتر از قبل…

پس میدونستم که اون هم راه حلش نیست و به محض رها کردنش چندین برابر چاق‌تر خواهم شد چون من ورزشکار نبودم که بخواهم چندین ساعت در روزم را صرف ورزش کنم در ضمن وقتش رو هم نداشتم

شاید باور نکنید که به نظرم خیلی هم رعایت میکردم و سعی میکردم غذاهای پر کالری نخورم ولی چه اتفاقی داشت در من رخ میداد که اینقدر آروم آروم و چراغ خاموش مسیر چاقی رو پیش گرفته بودم…

دیگر مطمئن بودم چیزی غیر از دائم در رژیم بودن و ورزش مداوم، برای رسیدن به تناسب اندام باید وجود داشته باشد در غیر این صورت باید با این اندام جدیدم به صلح برسم و بپذیرمش اما با تمام وجودم دنبال راه دیگه‌ای جز ورزش و رژیم و هرکار دیگه‌ی آسیب زننده‌ای بودم…

من همیشه علاقه‌ی بیش‌از حد و عادت به کتاب خواندن داشتم و در آن زمان هم در گروهی کتابخوانی، کتاب هایی مربوط به قانون جذب، روانشناسی  و موفقیت می‌خواندیم کتاب‌هایی مثل: قانون جاذبه، از دولت عشق، قورباغه‌ات را قورت بده، قدرت یک زن و کتاب‌های زیاد دیگه‌ای و من هم مسئولیت صوتی‌کردن کتاب‌ها را بر عهده گرفته بودم(لذت بخش‌ترین کاری که آن روزها انجام میدادم)، همین موضوع باعث میشد هرکتاب رو چندین مرتبه بخونم تا برای ضبط مسلط شوم چون ویژگی کمال گرایی‌ام به من اجازه نمیداد کاری با نقص را ارائه دهم اگر جایی از کتاب را اشتباه می‌خوانم دوباره برمیگشتم و مجددد ضبط میکردم!!!

هنوز هم گاهی جملاتی از آن کتاب‌ها را در ذهنم مزه مزه میکنم، همین‌جا اضافه کنم که یک گروه دیگری هم داشتیم که هر شب راس ساعت ۱۰ شب دعا می‌کردیم دعاهای مثبت برای هم و خلاصه حال خوبی این گروه‌ها برای من داشت.

 انصافا این دو موضوع تاثیر زیادی، آن زمان، در ایجاد احساس خوب و مثبت اندیشی در من داشتند و همین موضوعات من رو به خدا خیلی نزدیک‌تر از قبل کرده بود و ایمانم را قوی تر… و باور داشتم خدا هیچ درخواستی رو بی پاسخ نمی‌گذارد… البته باید بگویم حدود ۱۰-۱۱ سال پیش هم از طریق خواندن همین کتاب‌ها و موضوعات به خواسته‌های زیادی رسیده بودم و موفقیت‌های زیادی رو هم کسب کرده بودم اما گاهی آدم‌ها از مسیر اصلی منحرف میشوند که توضیحش در اینجا لازم نیست فقط می‌خواهم بگویم سال‌های زیادی را صرف مطالعه و کلاس‌های زیادی کردم و تجارب زیادی کسب کردم… و تمام یافته‌های امروزم هم حاصل همآن‌هاست…

دلیل اینکه تو قسمت قبل اشاره کردم به مطالعه و آموزش در زمینه‌ی توسعه‌ی مهارت‌های فردیم و رشد شخصیتم به این دلیل بود که بگم وقتی می‌خوندم و آگاهی کسب میکردم حالت بهتر میشد و افکار مثبت در ذهن من نقش میبست که اگر تونستم در گذشته موفقیت‌هایی رو کسب کنم الان هم میتونم فقط باید راه درستش رو پیدا کنم و از روی دیگه هم به این فکر میکردم که چطور میتونم از این آموزش ها در جهت خواسته‌یخودم استفاده کنم و بهره ببرم

همه ی اینها رو میگم که بدونید اول احساس خوب و افکار مثبت و بعد باور به توانمندی هام که داشت از این آموزش ها در ذهن من شکل میگرفت داشت به من کمک میکرد تا خودم رو پیدا کنم تا دست خودم رو بگیرم و از این باتلاقی که داشتم روز به روز بیشتر از قبل درش فرو میرفتم خودم رو بیرون بکشم

بچه ها این موضوع خیلی مهمه بدونید که وقتی که در چرخه ی اتفاقات منفی قرار گرفتید هیچ چیز جز افکار مثبت نمیتونه از اون چزخه بیرونتون بکشه توجه به اتفاقات منفی و ناخواسته فقط بهشون قدرت بیشتری میده شنیدید میگن از هر چی بترسی به سرت میاد؟ چون داری به اون چیزی که نمیخوای توجه میکنی ، اشتباه نکنید فقط افکار مثبت و گول زندده باعث نمیشه که شما نتیجه ای رو خلق کنید فقط باعث میشه از اون چرخه ی اتفاقات بد و ناخواسته یا از اون باتلاق بیرون بیاید وقتی بیرون اومدی تازه در شروع راه هستی حالا باید در مسیر درست قرار بگیری حالا باید تازه دنبال راهکار باشی

اگر راهکار داشته باشی و مدام در ناله و شکایت باشی راهکارها جواب نمیده و برعکس افکار مثبت بدون عملکرد مناسب هم جواب نمیده

سعی میکردم از آموزش هایی که میبینم استفاده کنم و اون ها رو در جهت خواسته‌یخودم که تناسب اندام بود شخصی سازی شون کنم و ازشون استفاده کنم

پس قدم اول رو برداشتم از ناله و نمیتونم و نمیشه خودم رو بیرون کشیدم دیگه حالم بد نبود حداقل اینو دیگه میدونستم که اگر قرار باشه به نتیجه و خواسته م برسم با حال بد و افکار منفی و غر و گله و شکایت نمیتونم بهش برسم

به لطف خدا هدایت شدم به آگاهی‌هایی که الهامی بود برای قرار گرفتن در مسیر تناسب اندام… و همونطور که گفتم از مهارت‌ها و آموزش‌هایی که در زمینه‌ی رشد شخصیتی، تغییر سبک زندگی، ایجاد عادت‌های موثر، تغییر الگوهای ذهنی، حل مسائل زندگی استفاده کردم برای هدفی که خودم داشتم ینی تناسب اندام با بررسی و مطالعه‌ی سبک زندگی افرادی که تناسب اندام داشتن با مطالعه‌ی عادت‌ها و باورهای زندگی شون تونستم به متدی دست پیدا کنم که در مسیر تناسب اندام قرار بگیرم فقط با مقداری تغییر در افکار و احساساتم و همچنین ایجاد عادت‌های جدید تونستم در ۲ ماه نیم اول ۱۰ کیلو وزن کم کنم سعی میکردم با توجه به عادت‌های افراد متناسب عادت‌هام رو تغییر بدم.

قرار نبود محدودیت و ممنوعیت غذایی رو تجربه کنم من فهمیده بودم ممنوعیت و محدودیت نمیتونه من رو به تناسب اندام برسونه و هر چی در آزادی بیشتری باشم ولع ذهنی کمتری نسبت به خوردن غذاها و خوراکی‌ها دارم. من آزادانه هر چیزی که میخواستم رو میخوردم اما دیگه خبری از پرخوری‌های احساسی و گرسنگی‌ها و ضعف‌های شدید که به دنبال خودش پرخوری‌های بیش از حد رو داشت وجود نداشت من با خودم به صلح رسیده بودم دست از سرزنش خودم برداشته بودم و تسلط بیشتری روی خودم پیدا کرده بودم با کار کردن روی رشد شخصیت و باورهای ذهنی م و شناسایی عادت‌های اشتباهم.

شاید باورتون نشه هزاران عادت اشتباهی رو داریم که نمیدونیم اشتباهن حتی داشتن این رفتار یا عادت برامون ارزش هم محسوب میشه به همین علت شاید در وهله‌ی اول هم ذهنمون با تغییرات مقاومت هم از خودش نشون بده و کلی باور اشتباهی که باعث شده بود من روند چاق شدن رو پیش بگیرم

مثلا اولین باور ذهنی که بهش آگاه شدم این بود که من باور غلطی داشتم که در محدوده‌ی ۳۰ سالگی هستم و در ۳۰ سالگی بدن دچار افت میشه و روند چاقی شروع میشه، یا اینکه پشت میز نشینی باعث چاق شدنم شده من حتی تونستم باورهای اشتباه زیادی رو در ذهن افرادی که اضافه وزن داشتن پیدا کنم مثل اینکه چاقی من ارثیه یا اینکه بعد از ازدواج چاق شدم، بعد از زایمان چاق شدم، اینقدر باورهای ذهنی کهنه‌ای در لایه‌های زیرین ذهنی مون وجود دارن که وقتی شناسایی میشن متحیر میشیم از وجودشون…

کم کم در مسیر تناسب اندام بودم هر روز احساس میکردم دارم به اندام دلخواهم میرسم با الگو برداری از افراد متناسب روز به روز متناسب‌تر میشدم مثلا می‌دیدم که افراد متناسب اصلا توجهی به وزنشون ندارن ینی یا نمیدونن که چند کیلو هستن یا براشون اهمیتی نداره که چند کیلو هستن درستم بود نباید هم نگران وزنشون میبودن که مدام رو ترازو باشن همین نگرانی از بالا رفتن وزن خودش یکی از عوامل اضافه وزن هستش که باید این رفتار رو حذفش کرد.

خلاصه که رسیدم به اندامی که باهاش خوشحال بودم لباس‌های قدیمی کم کم تنم میرفت (البته خیلی هاش از مد افتاده بود) لباس‌هایی رو هم که در زمان چاقی خریده بودم و همشون برام گشاد شده بود همه رو بخشیدم این رفتار به ذهنم این رو ثابت میکرد که دیگه قرار نیست من وزن بالا و چاقی رو تجربه کنم حتی یدونه از اون لباس‌ها رو نگه نداشتم و همشون رو بخشیدم احساس رهایی بعدش بیشتر از ترس از نداشتن‌شون خوشحالم میکرد.

من درد زیادی کشیده بودم درد اضافه وزن و چاقی یکی دو تا نیست بارش خیلی سنگینه کسایی که این درد رو کشیدن میفهمن که چی میگم

سرعت زندگی‌ت نصف میشه همه چی رو دور کند قرار میگیره حتی سوخت و ساز بدنت، من عاشق کوهنوردی بودم اما نمیتونستم حتی صد متر پیاده روی کنم چه برسه به کوهنوردی، سبک زندگی به طور کلی تغییر میکنه همونطور که وقتی به تناسب اندام میرسی سبک زندگی‌ت تغییر میکنه و میتونم بگم وقتی سبک‌تری سرعت زندگیت چندین برابر میشه برای منی که کلی آرزو و هدف داشتم این کند شدن خیلی مهم بود، حتی نمیتونستم به کارهای روزمره‌م به موقع برسم، پر از ضعف و ناتوانی شده بودم.

من در گذشته علاوه بر کارهای زیاد دیگه‌ای که انجام داده بودم تجربه ی آموزش و مشاوره رو هم داشتم به علاوه خیلی هم علاقه مند به آموزش بودم، بنابراین تصمیم گرفتم آگاهی‌هایی که باعث شد به تناسب اندام برسم رو در اختیار کسانی قرار بدم که مثل من در برابر روش‌های رایج برای تناسب اندام مقاومت دارن و دنبال روشی درست و دائمی غیر رژیم و دارو و دمنوش و عمل‌های جراحی هستند

آموزش‌های دوره شامل چند دسته شد با اینکه خود من با این ترتیب برای خودم بکار نگرفته بودمشون درسی که خیلی از آدم‌ها از دارن هاردی میگیرند از کتاب اثر مرکب ایجاد عادت‌های موثر اما کوچیکه که انجام مداومش بتونه اثر مرکب یا تکانش ایجاد کنه، یعنی اینکه اگر بتونیم تغییر در عادتهامون ایجاد کنیم و عادت‌های درست غذایی و رفتارهای مناسب رو هر چند کوچیک هر روز تکرارشون کنیم اثر مرکب ایجاد میکنه و تو به نقطه ای میرسی که هم رفتار و عادت‌هات تغییر کرده و هم به تناسب اندام رسیدی

 همونطور که همین عادت‌های اشتباه در مورد خوردن و آشامیدن رو از بدو ورودمون به دنیا آموزش دیدیم اجراش کردیم و نتیجه ش شده چاقی و اضافه وزن.

قطعا نسبت به این عادت‌های چاق کننده و حتی آموزش دیده مطلع نبودیم و نیستیم و همین موضوع باعث چاقی و اضافه وزنمون از همان ابتدا یا از یه زمانی به بعد شده

اینقدر این تغییرات در من به مرور و آهسته اتفاق افتاد که خودمم هم نفهمیدم چطور شد که به یکباره، یک بار ۱۰ کیلویی رو زمین گذاشتم و همین اتفاق هم برای عزیزانی رخ میده که در دوره تربیت بدن آگاه شرکت میکنند

آروم آروم با ایجاد تغییرات کوچک چیزی که تو پارت اول دوره بهش پرداختم یعنی با تغییر در سبک و رفتار غذایی به خودت میای و میبینی در آهستگی و آرامش یک بار قابل توجهی رو از روی دوشت برداشتی ما همیشه یاد گرفتیم همه چیز رو در سختی و مشقت بدست بیاریم اما حالا من تونسته بودم فقط با یک سری تغییرات کوچیک در ۲  ماه و نیم ، اثر مرکب خلق کنم و بدون منع غذایی بدون محدودیت و محرومیت ۱۰ دکیلو وزن کم کنم من عاشق فست فود بودم من عاشق چلو و خورشت بودم، هنوز هم هستم، من همه چیز میخوردم اما دیگه میدونستم کی گرسنگی احساسی دارم و کی واقعی ، کی دارم ریزه خواری میکنم و حتی چرا؟ و چطور جلوش رو بگیرم و همه ی این تشخیص ها نیاز به آگاهی داشت نیاز به این داشت که من بفهمم مکانیزم بدن و ذهن ما به چه شکلی عمل میکنه

پس مشکل از این نبود که من نباید غذاهای به اصطلاح پر کالری میخوردم مشکل اینجا بود که من نمیدونستم کی و چطور از خوردن غذاها خوشمزه و دلخواهم بخورم و طعم های بی نظیرشون رو بچشم و لذت ببرم…..

درسته که با تغییر در رفتار و عادت‌ها تونسته بودم تغییرات زیادی رو تا کاهش وزن ۱۰ کیلویی ایجاد کنم اما تا زمانی که در بحران قرار نگرفتی و همه چی در زندگی در روال عادی خودش به سر میبره این روش جواب میده اما امان از بروز یک چالش یا یک بحران کوچک، اون وقته که میبینی همه چی بهم میریزه درست مثل زمآن‌هایی که کلی با برنامه ریزی تو زندگیت پیش میری اما یه جایی یه بحران هر چی رشته باشی پنبه میکنه، مخصوصا اگر از پس حل اون بحران هم برنیای خیلی کارت سخت تره

من دقیقا در همون زمان عزیزی رو در خانواده از دست دادیم و دیگه نمیتونستم به اصولی که تعیین کرده بودم پایبند باشم بیش از چیزی که فکر میکردم درگیر گرسنگی‌های احساسی و پرخوری احساسی شده بودم که برام غیرقابل کنترل بود

ما در طول شبانه روز برای تنظیم حالات روحی مون نیاز به هورمون نشاط آور داریم و وقتی در حالات روحی مناسبی نیستیم نیاز به این هورمون ها افزایش پیدا میکنه این هورمون ها به‌عنوان کمک‌کننده در افزایش و ایجاد احساسات مثبت در ما هستن مثل احساس لذت و شادی که به مجموع این هورمون ها هورمون های شادی میگن ، یکی از راه های ترشح هورمون های شادی در ما غذا خوردنه ، بخاطر همینم هست که بعضی از شما زمانی که ناراحت یا غمگین هستید غذا میخورید یا برخی دیگه در زمانی که عصبانی هستید

در واقع ذهن شما ناخودآگاه واکنشی که برای از بین بردن  اتفاقات ناخوشایندش نشون میده پناه بردن به خوردن و یا حتی آشامیدنه بدون اینکه گرسنگی وجود داشته باشه

حتی واکنش خیلی از شما نسبت به خود سرزنشی و خودتنبیهی خوردن هست، بعضی از شما حتی در زمانی که حوصله تون هم سر رفته شروع میکنید به ریزه خواری یا هله هوله خوردن و مثال‌های خیلی زیاد دیگه ای که واکنش رفتاریش خوردن هست این یعنی که لزوما ممکن هست که به بحران یا چالشی هم برنخورید اما گرسنگی‌ها و پرخوری‌های احساسی رو تجربه کنید.

در این مرحله و در این بحران روش‌هایی رو برای کنترل گرسنگی‌ها و پرخوری‌های احساسی برای دریافت هورمون های شادی جایگزین خوردن کردم و سعی کردم این روش‌ها رو هم با تکرار مستمر به عادت تبدیل کنم تا ناخودآگاه در چنین شرایطی ذهنم به دنبال روش‌های جایگزینی به جز خوردن باشه

یکی از این روش‌ها رو به شدت بهتون توصیه میکنم سپاسگزاری، سپاسگزاری یکی از عادت‌هایی هست که اثراتی بسیار زیاد دیگه ای جز ترشح هورمون‌های شادی رو به همراه خودش داره…

گرسنگی‌های احساسی تحت کنترل در آمده بودن و تقریبا در ظاهر اینطور نشون میداد که همه چیز تحت کنترل قرار گرفته،  اما چرا روند اینقدر کند بود چرا دیگه خبری از تغییرات یهویی و کاهش وزن ۱۰ کیلویی نبود؟

از خیلی قبل‌تر با مبحث باورها آشنایی داشتم و و به قول جو ویتالی ما آدم‌ها در زندگی مون خواسته‌ها و ضد خواسته‌هایی داریم و اکثر افراد درباره ی خواسته‌ها شنیده ایم همان چیزی ست که بیان می‌کنیم می‌خواهیم چه چیزی داشته باشیم چه کاری انجام دهیم و چه فردی بشویم، ولی افراد کمی درباره ی ضد خواسته‌ها می دانند که باعث خنثی سازی خواسته‌ها می‌شود. البته که من این آگاهی‌ها در جهت خواسته‌هایی چون موفقیت‌های مالی کسب کرده بودم اما یه روزی که خیلی در این آگاهی‌ها عمیق شده بودم مثل اینکه گنجی بزرگ رو یافته باشم فهمیدم همه ی این آگاهی‌ها در مورد خواسته‌یبه تناسب اندام رسیدن من هم میتونه صدق کنه حالا در مورد خواسته و ضد خواسته با یه مثال براتون توضیح میدم خواسته چیه؟ مثل اینکه من میخوام لاغر بشم یا اینکه من میخواهم ۱۰ کیلو وزن کم کنم، ضد خواسته چیه؟ ضد خواسته که باعث تکذیب و خنثی کردن خواسته میشه میتونه مثال‌هایی از این دست باشه  بعد از ازدواج چاق میشیم، زایمان باعث اضافه وزن غیرقابل برگشت میشه، من ارثی چاق هستم، این غذاها و خوراکی ها چاق کننده ست و من نمیتونم که شیرینی نخورم، اعتبار مرد به شکمشه و هزاران مثال دیگه

هر چی خواسته‌های ما واضح و مثبت هست، ضد خواسته‌ها ناخودآگاه بر خواسته بر آن‌ها غلبه میکنن، و به نقل از ویتالی تا وقتی از شر ضد خواسته‌ها خلاص نشوید، تحقق خواسته‌ها سخت و غیر ممکن خواهد بود.

مرکز کنترل بیشتر زندگی ما ذهن ناخودآگاهمون هست و ذهن خودآگاه ما قدرت کمی داره بنابراین هر چقدر آگاهانه تلاش کنیم که زندگی مون رو برای رسیدن به خواسته‌هامون تغییر بدیم در صورتیکه این چنین ضد خواسته‌هایی رو داشته باشیم بیهوده ست ما به خواسته مون نخواهیم رسید

این آگاهی به من کمک کرد که این باورهایی که به صورت ضد خواسته در ذهن ناخودآگاه من وجود داشت رو شناسایی کنم مثلا یه باور ضد خواسته که بسیار هم در ذهن من شدید بود این بود که با بالا رفتن سن کاهش وزن بسیار سخت تر اتفاق میوفته

قدرت ذهن ما به مراتب قوی تر و قدرتمندتر از تلاش های ما، ما رو به خواسته‌هامون میرسونن کما اینکه باورهای درست در کنار تلاس و رفتار درست هست که نتیجه خلق میکنن

مثال واضحش هم افرادی هستن که صبح تا شب تلاش میکنن و زحمت میکشند اما درآمد خوبی رو کسب نمیکنند در مقابل افرادی هستن با همین میزان تلاش نه بیشتر به موفقیت‌های مالی عظیم میرسند

به همین شکل من پله ای دیگر را در رسیدن به تناسب اندام بیشتر طی کردم

برداشتن ضد خواسته‌ها از سر راه خواسته‌هامون به میزان زیادی به ما کمک میکنن که سدهای مسیرمون شکسته بشن اما میدونید بزرگترین سد از بین این باورها چی میتونه باشه؟ عزت نفس بله عزت نفس و احساس لیاقتی و ارزشمندی که تو خیلی وقت ها برای خودت قائل نیستی

گاهی اینقدر مسیرهای مختلف رو امتحان کردیم و شکست خوردیم که خودمون هم به خودمون اعتماد نداریم مدام با حس سرزنش میگیم اون همه راه رفتی نشد بازم نمیشه اعتمادمون سلب شده بیشتر از هر چیزی نسبت به خودمون و اراده مون اعتماد نداریم چون از درون احساس لیاقت نداریم احساس نمی‌کنیم که ارزشمندیم

گاهی با این جملات خودمون رو مجاب می‌کنیم که من اراده‌ش رو ندارم، یا من دیگه تحمل شکست رو ندارم پس اصلا راه و روش دیگه رو هم تجربه نمیکنم، گاهی هم فرافکنی می‌کنیم که من باید خودم رو با این اضافه وزنم دوست داشته باشم غافل از اینکه وقتی میتونی خودت رو دوست داشته باشی که احساس رضایت از خودت داشته باشی و این احساس رضایت در تو وجود نداره وقتی کاری نیمه تمام در ذهنت هست پس نتونستی این باور رو در خودت بوجود بیاری که من میتونم، اما از جملات مثبت استفاده میکنی و در کلام ادعا میکنی که من خودم رو دوست دارم اما به محض اینکه یه کم زیاد میخوری حس عذاب وجدان دست از سرت برنمیداره ، به محض اینکه به یه مهمونی دعوت میشی و اندام های زیبای اطرافیان رو میبینی احساست خوب نیست ما خودمون رو گول میزنیم و فکر می‌کنیم دوست داشتن خود ینی اینکه من همونطوری که هستم خودم رو بپذیرم اما مهمترین تعریفی که من تو این مرحله از دوست داشتن خودم بهش رسیدم این بود که من اگر خودم رو دوست دارم باید از بدنم مراقبت کنم باید بتونم این اضافه بار رو از روی پاهام بردارم باید بتونم این چربی های قفل شده ی دور قلبم رو از بین ببرم چون من لیاقت داشتن بدن سالم رو دارم و ارزشمندم و باید بتونم از داشتن یک اندام و بدنی سبک لذت ببرم و اینطوری بود که فهمیدم در این مقطع از زمان باید روی عزت نفس از دست رفته م کار کنم تا بتونم مسیر خواسته‌یتناسب اندامم رو سریع تر طی کنم

در انتها میخوام تعریف پذیرش رو بهتون بگم، پذیرش یعنی من میپذیرم که این اندام رو دارم و به هر دلیلی تو این شرایط قرار گرفتم هر اتفاقی که در گذشته افتاده رو رها میکنم و با تمرکز بر توانایی هایی که دارم و بالا بردن عزت نفس و توانایی های بیشترم به تناسب اندامی که میخوام میرسم

تمام آموزش‌ها و مطالعات من در زمینه‌ی توسعه‌ی فردی در سال‌های اخیر مثل تکه‌های یه پازل بودن که کنار هم قرار گرفتند تا خواسته‌ی رسیدن به تناسب اندام من رو محقق کنند

خیلی‌ها از من میپرسند چقدر زمان برد که به تناسب اندام برسی و من واقعا نمیدونم چه جوابی به اونها بدم چون از یه جایی به بعد دیگه برام مهم نبود تو چه وزنی هستم همین که استفاده از هر کدوم از اون آگاهی‌ها میتونست به من احساس آرامش و سبکی بیشتر ببخشه برای من دنیا ارزش داشت فقط روز به روز میدیدم دارم به اون اندام دلخواهم نزدیک‌تر میشم دیگه ذهن من تبدیل به ذهن یه آدمی شده بود که در تناسب اندام هست من عادت‌هام رو تغییر داده بودم کسی که در تناسب اندام هست نگران وزنش نیست پس لزومی هم نداشت که دیگه خودم رو وزن کنم، نه اینکه ندونم وزنم چقدره میخوام بگم اینقدر مسیر برام پر از لذت شده بود فقط از مسیر لذت میبردم، زمانی که به تناسب اندام رسیدم خودباوری و اعتماد به نفس و عزت نفس از دست رفته‌ام برگشت حتی بیشتر از قبل احساس توانمندی میکردم و خودباوری بیشتری داشتم چون تونسته بودم از پس کاری که به ظاهر محال بود و ذهن خیلی ها رو به خودش مشغول کرده و باعث خودسرزنشی خیلی از اونها شده، بربیام.

این خودباوری به من اجازه داد که دوباره بلند بشم و رویاهام رو دنبال کنم و دستاوردهای زیاد دیگه ای رو هم خلق کرده بودم.

رویای من آموزش بود و همیشه دوست داشتم آموزه های زندگی کرده ام را در اختیار دیگران قرار دهم رویای تدریس از بچگی همراه من بود و برای همین هم همیشه به دنبال کسب آگاهی بیشتر بودم چه از طریق کتاب چه آموزش ، چه تحصیل دانشگاهی در محضر اساتید به نام زیادی هم تا آن روز آموزش دیده بودم

بنابراین تصمیم گرفتم در زمینه‌ی توسعه‌ی مهارت‎های فردی شروع به تدریس مباحث کنم اما بعد از چندین ماه تلاش برای برگزاری دوره هایی دراین زمینه، یک روز در یک گفتگویی درونی با خودم گفتم چرا در زمینه ی توسعه‌ی مهارت‌های فردی و رشد شخصیتی نرم سراغ آموزش مسئله ای که نیاز افراد بسیار زیادی هست چقدر ما افرادی رو داریم که عزت نفس‌شون، اعتماد به نفس شون و خودباوری شون رو نسبت به خودشون از دست دادن بخاطر اینکه یه مسئله‌ی همیشگی و حل نشده در ذهنشون به عنوان اضافه وزن هست و این چنین بود که امروز صدها نفر از طریق دوره‌ی تربیت بدن آگاه به خودباوری رسیدن، توانایی‌هاشون رو باور کردن بخاطر همین هم هست که شعار این دوره این چنین شکل گرفت تناسب اندام کمترین دستاورد این دوره‌ست و شما در این دوره نه تنها به تناسب جسم بلکه به تناسب ذهن و روح خود خواهید رسید

به نظر من برای رسیدن به هر خواسته‌ای آگاهی و آموزش نیاز هست و اگر آگاهی نباشه محکوم به شکست و تجربه‌های دردناک هستیم.

سپاسگزارم که در این روایت همراه من بود

آرامش گوارای وجود ارزشمندتون

نجمه جمشیدی

دی ماه ۱۴۰۰ شمسی

 

اشتراک گذاری مطلب:

من نجمه جمشیدی هستم

شاید تنها دغدغه‌ی زندگی شما اضافه‌وزنتان باشد یا یکی از دغدغه‌هایتان… مهم نیست شرایط و پیشینۀ شما چه باشد، هر چقدر هم که از اضافه وزن خود رنج برده‌اید، چه صدها کیلو اضافه‌وزن داشته باشید، یا فقط چند کیلو، یا حتی اگر در وزن متناسبی قرار دارید، اما از وسواس غذایی رنج می‌برید:
شما می‌توانید به روش تربیت بدن آگاه به تناسب جسم و روح و ذهن‌تان برسید.

دیدگاهتان را بنویسید

question